فرسودگي شغلي عبارت است از خستگي شديد و احساس مورد سوءاستفاده قرار گرفتن شخص، كه اين نوع خستگي با استراحت و استفاده از مرخصي نيز برطرف نمي‌شود. ديک همچنين معتقد است فرسودگي شغلي حالتي است كه فرد از نظر شخصيتي خود را كمتر از ديگران تصور كرده و احساس مي‌كند كه كار و عملش مورد توجه قرار نمي‌گيرد(ديک ، 1992).

 

 

 

 

مسلش و جکسون (1981)، به عنوان افرادي كه سهم بزرگي در معرفي و آشكارسازي فرسودگي شغلي داشته اند، تلاش كردند شرايطي را كه منجر به فرسودگي شغلي مي‌شود روشن سازند. از نظر آنان فرسودگي شغلي ساختاري چندبعدي است كه از سه مؤلفة مربوط به هم تشكيل شده است:

1ـ تحليل عاطفي(خستگي هيجاني): خستگي كيفيت مركزي فرسودگي شغلي و بارزترين مظهر اين سندرم پيچيده است. 
2ـ  مسخ شخصيت(بدبيني، فرديت زدايي): اين بعد با فقدان توجه شخص به ديگران، شيء انگاري آنها، بي توجهي به نيازهاي آنها و رفتار سنگدلانه همراه است. 
3ـ فقدان موفقيت فردي(بي كفايتي): اين بعد با عناوين مختلفي مانند عدم دستاورد شخصي و كاهش موفقيت فردي نيز به كار رفته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مطالب
2-1 ) مقدمه    
2-2 )  تاريخچه فرسودگي شغلي    
2-3 ) تعاريف فرسودگي شغلي    
2-4 ) مدل‌هاي فرسودگي شغلي    
2-4-1 ) مدل فرسودگي شغلي مسلچ و جکسون    
2-5 ) عوامل موثر در ايجاد فرسودگي شغلي    
2-5-1 ) عوامل فردي  و بين فردي    
2-5-2 ) عوامل سازماني    
2-6 ) علائم فرسودگي شغلي    
2-7 ) پيامدهاي فرسودگي شغلي    
2-18 ) پيشينه تحقيق
2-18-1 ) تحقيقات انجام شده داخلي   
2-18-2 ) مطالعات انجام شده خارجي     
 چارچوب نظري تحقيق    
منابع و مآخذ
منابع فارسي    
منابع انگليسي